۱۳۹۰ آذر ۱۴, دوشنبه


زود خوابیدن برای زود بیدار شدن. به سختی بیدار شدن. کلاسهای هشت صبح دانشکده. فرار به لابی مکانیک و بیکار نشستن. فرار به معدن و صبحانه خوردن. فرار به کتابخانه و یکی دوساعت مطالعه سطحی. فرار به انقلاب و دانشکده فنی. فرار به جلوفنی. فرار به لابی فنی. فرار به کتابخانه مرکزی. فرار به کتابخانه فنی. فرار به کتابخانه دانشجویی. فرار به بوفه ها. فرار از کلاسها. فرار از درسها. فرار از آدمها. فرار به خانه. فرار از ترافیک. فرار از فکرها. فرار از خانه. خواب. بیخوابی. بدخوابی.

۳ نظر:

  1. فرار..فرار
    وقتي هيچ چيز مطمئني رو پيدا نمي كني كه نخواي ازش فرار كني
    هميشه به اين فكر مي كني كه از اين يكي ديگه فرار نمي كني..ولي به محض اينكه تو موقعيتش قرار مي گيري..با بيشترين سرعتي كه داري مي دوي
    خوب گفته بوديش:)

    پاسخحذف
  2. سایه ی "ضروری است " بر همه ی این کارها...

    پاسخحذف
  3. اری دقیقا
    حس کردم تمام جمله هایت را
    !!

    پاسخحذف