۱۳۹۱ دی ۱۸, دوشنبه

این ترم کلاس زبان ثبت نام نکردم و خودم میدانم که چقدر وقفه بین کلاسها بد است، اما مجبور بودم. بعد چند روز پیش خواب دیدم دیر رفتم ثبت نام و موسسه دیگر ثبت نامم نمیکند و من هی بحث میکنم هی حرص میخورم و تهش خیس عرق از خواب بیدار شدم.
امتحان آز فیزیک2 را هفته پیش دادم. خوب یا بد تمام شد و رفت. بعد پریشب خواب دیدم که یادم رفته در جلسه امتحان شرکت کنم و کلی حرص و غصه خوردم که ای وای بدبخت شدم.
یکبار همین یکی دو ماه پیش خواب دیدم که فردا کنکور دارم و چیزی بلد نیستم و آینده م خراب شده. استرسی داشتم که مپرس. در حالی که دوسال و نیم از کنکور گذشته و زمان کنکور هم به اندازه کافی برایش درس خوانده بودم.

زمان بیداری برایم سخت است باور کنم که از چنین چیزهایی میترسم. اما خب لابد میترسم. احساس میکنم ابلهانه ترین ترسهای ممکن را برای خودم ساخته ام.